ای نور چشم مستان در عین انتظارم
این روزهایم شیرینی پایان انتظار است و بغض دلتنگی برای در وجودم بودنت!
با هر چرخشت گردونه عاشقی مرا تا اوج اوج آسمان میبرد و هر نشانه ای هر چند دردناک مژده بهشتی شدن را برایم دارد.
هنوز با هم قدم میزنیم و عاشقی میکنیم از خانه تا محل کار مادر.
37 هفته و 4 روزگیات کلی بند و بساط دنیایی دکترها رو به ریشخند گرفتی با حرکات دلتنگانه و جاتنگانهات که نوید کوتاه کردن انتظار را میداد.
2950 گرمی کوچکی بودی که توانایی جابجا کردن دنیای مادر را داشتی بند دلم.
تا 9 روز دیگر پهلوان میشوی بی نظیر کوچکم.
اگر آن شلوار نوک مدادی با دو تا پای کوچک قرمز روی پاچه، اندازه ات باشد تضمینی نیست که در جا با همان شلوار قورتت ندهند.
مثل همه عاشقان منتظر، روزی بیشمار بار اسباب عیشم را پهن میکنم و مست عطرش برایت لالایی میخوانم.
9 روز دیگر کف پای صورتی کوچکت را خواهم بوسید به پاس این همه انتظار.
شکر شکر شکر