پارلاپارلا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

در من جوانه ای است که بی تاب رویش است

ای نور چشم مستان در عین انتظارم

این روزهایم شیرینی پایان انتظار است و بغض دلتنگی برای در وجودم بودنت ! با هر چرخشت گردونه عاشقی مرا تا اوج اوج آسمان می‌برد و هر نشانه ای هر چند دردناک مژده بهشتی شدن را برایم دارد. هنوز با هم قدم می‌زن ی م و عاشقی می‌کنیم از خانه تا محل کار مادر. 37 هفته و 4 روزگی‌ات کلی بند و بساط دنیایی دکترها رو به ریشخند گرفتی با حرکات دلتنگانه و جاتنگانه‌ات که نوید کوتاه کردن انتظار را می‌داد. 2950 گرمی کوچکی بودی که توانایی جابجا کردن دنیای مادر را داشتی بند دلم. تا 9 روز دیگر پهلوان می‌شوی بی نظیر کوچکم. اگر آن شلوار نوک مدادی با دو تا پای کوچک قرمز ر...
3 آذر 1393

کاش مادری بهترم کند

در 8 ماه و 4 روزگی داشتنت ، وقتی رقم شمارش معکوس دیدنت به 30 روز رسیده بود در کنار مادر بودی برای گذراندن مرحله ای سخت و شیرین از زندگی. پیش بینی می کنم این جمله را زیاد بشنوی  "پارلا روز دفاع دکترای مامانش حضور فعال داشت" و فعال بودنت، تکانهایت ، حتی اضطرابی که در حرکاتت و پایین آمدن ت بروز کرده بود عاشقترم می کرد! انگیزه شیرین بودنم دستت مریزاد که همراه لحظه هایم بودی بزرگوارانه .   ...
19 آبان 1393

تو بامنی زمانه با من است

پارلای گلم وارد 35 امین هفته داشتنت شده ام. هفته بیشتر فدای لگدهایت شدن، روزهای بیشتر همدمم شدنت، ساعتهای نوشانوش نشانه های حضورت، لحظه های سنگین با هم قدم زدن هایمان چطور دلم برای این دقایق تنگ نشود؟ این روزها دغدغه هایی داریم از جنس دنیایی که صبورانه در سپری شدنش همراهی ام می کنی. مثل بکرترین و دل انگیز ترین شعرهای یک شاعر نه تنها فرزندم ، که رفیق روزهای سخت منی گوهر درخشانم. تنگی جانم را تاب بیاور رفیق، که چیزی نمانده است به بال گشودنت و چیزی نمانده است از این فصل بگذریم! هرچه نیاز داری جمع کن پربار و پر توان وارد ماه نهم شویم. راستی برای دفاع 8 روز دیگر آماده ای پروفسور ...
6 آبان 1393

دوستت دارند همه

خاله مارال زیاد دوستت دارد اینها تنها نشانه هایی کوچکند ماما شهلا هم عمو فرهاد مژدگانی بودنت را داد بخشی از مژدگانی های خاله سارا بابا با این تشویقت کرد و مامان دختر بودنت را با این جشن گرفت ...
30 مهر 1393