چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
"وقتی در آغوشت بگیرم در گوشت خواهم گفت که انصاف نبود سرازیر کردن این همه نگرانی و دلهره در جانم، تو که خوبی پس چرا آن همه تکان دادند روحم را عزیزکم؟"
ولی نه ! آن لحظه که بوی بهشت از زیز گردنت پر شود در همه وجودم ، لشکر بکشد و همه سلولهایم را تسخیر کند ، همه چیز از دلم پر خواهد کشید جز عشق تو.
فردا قرار عاشقانه داریم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی