تمام ناتمام من با تو تمام می شود
نفس جان کوچکم
کلی زمان از عاشفانه مفصل قبلیمان می گذرد. دغدغههای روزمره و قرار نداشتنت برای 30 ثانیه هم که شده می توانند دلایل موجهی باشند برای تنبلی مامان؟
به تایید همه خوردنیتر و محشرتر شدهای ضربان جان.
13.5 ماهه که شدی سد مقاومت ماما در برابر توصیههای اکید و مکرر ماماشهلا و خاله مارال و بسیاری برای کچلک شدنت درهم شکست. براب داشتن موهای بهتر و یک دستتر به جان فرفروهای بانمک افتادیم و حاصل تلاش 1.5 ساعته مامان و بابا شد این تربچه گرد نقلی
تا 2-3 هفته فقط از کجلت بوس میدادی و من به اندازه همه عمرم روغن زیتون خوردم.
روزهای آخر موداریت آن قدر خوردنیتر بودی که کارم سخت تر بود
از دو هفته قبل از تولدت تا حالا دست و پنجه نرم می کنیم با ویروس و باکتری و تهوع همیشگی و نخوردن همیشگیتر.
ناشتا ماندن، بیهوشی، آندوسکوپی، تست آلرژی با کردن 30 سوزن در پوست برگ نسترنیات، عکس رنگی معده،وصل دستگاه ph-meter به مدت 24 ساعت کابوسناک، بیدار ماندنها، آزمایش خون و ادرار....همه وهمه به این ختم شد که دیکتاتور کوچولوی مامان دارد پادشاهی می کند و الگوی زندگی تعریف کرده برایمان و داخل آن تن بهشتی هیچ چیز نیست جز سلامت و مامان را چاره ای جز شکر و شکر و شکر
راستی که نوشتن از تو بدون ثبت صحنه های شرارتت کمی بی انصافی است چون آن لحظهها پررنگترتد برایمان. خالی کردن ماشین ظرفشویی، جاکفشی، کمد شویندهها، کابینتها و کمد لباسها از وظایف روزمره تواند
این مکعبهای رنگی را بعد از شمعهای وارمر و حباب درست کن و یک تکه چوب مستطیل و تلفن، از همه چیز در دنیا بیشتر دوست داری و من تو را می پرستم کوچک جان.
همین