دیدار با خانواده

شیرین کوچکم

می دانستیم که دلهای زیادی در گرو اعجاز نگاه نمکینت مانده اند. پس بار سفر بستیم که درخشنده کوچکم در آسمان ایران هم بتابد  و دلربایی کند.

دلبری را سیمین بر من در هواپیما شروع کرد و با کلی غریبان آشنا دل و قلوه رد و بدل کرد

دیدار دوباره ات با پدر و ماما شهلا شیرین بود و به یاد ماندنی. چرا فکر می کنیم دو ماهه ها نمی توانند در یاد نگه دارند دوست داشتن را؟

با بابایی و مامان جون هم عالمی داشتیم! دوست داشتن را با سلولهای کوچکت نوش جان کن  نقل مادر

دایی داشتن را در آغوشی گرم تجربه کردی در بدو ورودت به خاک مادری

بر باور دوست داشته شدن استوار بمان در گرمای آغوش دایی ها و عموها  و به یادشان (عکسهای پارلا را بفرستید برایمان عموها و عمه سعیده جان!!!! ناقص مانده آرشیو عاشقی اش)

شیرینکم با عمو رضای دوست داشتنی صفا می کرد. غیبت دو سه ساعته مامان را عمو رضا و ساراخاله برایت ساعتهای خاطره انگیزی کردند

ممنونیم عمه سعیده جان بابت شکار نابی این لحظه. رویای شیرینت را تقسیم نکن با کسی بلور تردم. این سهم توست از زیبایی ها. مبارکت باشد

کسی می داند ماست خوردن بچه چرا این همه با نمک است ؟ چگونگی آن را با رسم شکل توضیح دهید!

ما کلا عادت داریم که گلهایمان را در گلدان نگه داریم. رسممان است.

غلتیدی تا با زاویه های ناب دنیا آشنا شوی. خستگی هایت را به جان می خرم تو فقط بخند از کشف دنیایت

ملوس بانمکم با دیدن کاور صورتی موبایل مادر ژست می گیرد. عادت کردن به صداهای مهربان از پشت آن ، شیرینی این اتفاق را رقم زده است.

این ها برای هر کسی تنها تصویر باشند برای من زلزله ای در حوالی دریچه میترالند

به خواب رفتنت:

عمیق شدن خوابت که ترس از تکان دادنت باعث بانمک تر شدنت شده گلابی گردن کج من

اخم رضایتمندی ات از این که وقتی بیدار شده ای چند جفت چشم خیره اند به معصومیتت

لوس شدنت با لوچه ای که از شدت آویزانی زمین را جارو می کند

شیرینی ات بی پایان است. به کم خوابی هاین مفتخرم که حاصلش تو باشی