به قدر کفایت شکر کردن چه کار دشواری است
4 روز با هم در بیمارستان تمرین دلدادگی کردیم . اولین های فراموش نشدنی را تجربه کردیم.
با چشمهای نافذ بادامی ات به من خیره شدی و کاویدی مرا که ببینی چطور مادری می کنم برایت...
خیالت که از عاشقی ام راحت شد،آرام خوابیدی در آغوشم تا فرشته ها به این احوال آسمانیمان غبطه خورند
شبهای دردناک تنهایی را در بیمارستان تنها حضور گلوله نمکینی در کنارم بود که نه تنها قابل تحمل که عشق کردنی می کرد
در خواب هم با جدیت به دنیای ما فکر می کنی. اخمت شیرینی غریبی دارد
حرفهای زیادی برای گفتن دارند این چشمهای بانمک
سبزه رو جانم ببین چطور می شود برایت جان نداد؟!!!
گیره های روی سرت نشان می دهند که آماده ای برای روشن کردن چراغ خانه مان. می رویم تا در خانه بدرخشی گل لطیفم
یک شب عمرم نصف شد از بیم خطری که از بیخ گوشمان رد شد. مایع جنینی در حلقت راه نفست را گرفت و همه نفسم را
این پرستار مهربان اولین نجات دهنده تو و عمر من بود و اشکهای بیم مرا هم پاک کرد وقتی تو را بعد از ساکشن آرام دوباره در آغوشم گذاشت
این جوجه شیرین از بهشت برایمان آمد وقتی بچه ها منتظر هدیه های سنت نیکولاس بودند. بچگی هم کردیم کمی
زیبای معصومم خوش آمدی به خانه ات